قاتی!


.::جوجو خانومی::.

جوجو خانومی چادر به سر،در خونشون نشسته،باد میزنه زلفونش،جوجه خروسا قربونش

 
 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
 مثل آسمانی که امشب می بارد....
 و اینک باران
 بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 و چشمانم را نوازش می دهد
 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


 
 صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
 سکوت را نوازش می دهند
 و جای خالی آدم های شب نشین را
 با نگاهی معصومانه پر می کنند
 


 مترسک ناز می کند
 کلاغ ها فریاد می زنند
 و من سکوت می کنم....
 این مزرعه ی زندگی من است
 خشک و بی نشان

 
 
 برای يك بار پريدن ، هزار هزار بار فرو افتادم

 

هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کنيچطور انتظار داري کسي ديگه‌اي برات راز نگهداره

 

هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد

 






 

روح من در جهت تازه ی اشیاء جاریست.

 

روح من کم سال است.

 

روح من گاهی از شوق،سرفه اش می گیرد.

 

روح من بیکار است:

 

قطره های باران را،درز آجر را، می شمارد.

روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد.

_______________________________________________________________________

سلام...

خوبین؟!

دلم براتون تنگ شده بود....

دیگه برا درس و امتحانات و کنکور داداشم!!!نتونستم بیام....شرمنده ایم...........شدید!

اون بالا یه شعر (خیلی نصفه!) از سهراب گذاشتم....دوسش دارم.....گفتم اولین اپم بعد از نبودن های طولانی باشه!

................................................................................................................................................

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:47 توسط sara13| |


Power By: LoxBlog.Com