.::جوجو خانومی::.
جوجو خانومی چادر به سر،در خونشون نشسته،باد میزنه زلفونش،جوجه خروسا قربونش
شیرینی رو گذاشت رو صندلی و تازه به خانومی که تو ماشین نشسته بود (با من اشتباه گرفته بود!!!) اعتراض کرد و گفت:چرا اینقدر نون خریدی!!!! وقتی خانومه برگشت سمت بابام....پدرم تازه گرفت چه گندی زده... من از اول یعنی از وقتی بابام از قنادی اومد بیرون و میرفت سمت ماشین غریبه نگاهش و میکردمو بهش میخندیدم.... تو ماشین 2 تا خانوم نشسته بود!!!!!! هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کنيچطور انتظار داري کسي ديگهاي برات راز نگهداره هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند...
روح من در جهت تازه ی اشیاء جاریست. روح من کم سال است. روح من گاهی از شوق،سرفه اش می گیرد. روح من بیکار است: قطره های باران را،درز آجر را، می شمارد. روح من گاهی مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد. _______________________________________________________________________ سلام... خوبین؟! دلم براتون تنگ شده بود.... دیگه برا درس و امتحانات و کنکور داداشم!!!نتونستم بیام....شرمنده ایم...........شدید! اون بالا یه شعر (خیلی نصفه!) از سهراب گذاشتم....دوسش دارم.....گفتم اولین اپم بعد از نبودن های طولانی باشه! ................................................................................................................................................
با پدر گرامی داشتیم میرفتیم خونه پدر بزرگم اینا.....
بابام یه جا ایستاد بره شیرینی بخره......
جلوی ماشین ما با فاصله حدودیه 10 متر یه ماشین شبیه ماشین ما ایستاده بود...
بابام وقتی از قنادی بر میگشت رفت سمت ماشین جلویی و در عقبشو باز کرد و
از همون جا سرشو انداخت پایی اومد سمت ماشین!!!!
پ.ن:
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد
Power By:
LoxBlog.Com |